سهراب گفتی:چشمها را باید شست... شستم ولی...؟ گفتی:جور دیگر باید دید ... دیدم ولی...؟ گفتی:زیر باران باید رفت... رفتم ولی...؟ او نه چشم های خیس و شسته ام را دید نه نگاه دیگرم را او هیچکدام را ندید!!! فقط در زیر باران به طعنه ای خندید و گفت: دیوانه ی باران ندیده..
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس 3-kalametaeshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
<-PollName-> <-PollItems->
<-PollName->
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 310 بازدید دیروز : 43 بازدید هفته : 387 بازدید ماه : 1938 بازدید کل : 6420 تعداد مطالب : 1812 تعداد نظرات : 208 تعداد آنلاین : 1