ع.ش.ق سه کلمه تا عشق |
|||||||||||||||||||||||||
یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 14:31 :: نويسنده : ice_kiss
فقط حرفای دلمو مینویسم از دار دنیا منم و یه ستاره
به لب گشايدم از گل، نه دل کشد به نبيد یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 14:24 :: نويسنده : ice_kiss
خبرنگارميپرسه : گوسفندات چي ميخورن؟ بره هاي اين حوالي گرگهارامي درند،ماهي هاي شهرماازكوسه هم وحشي ترند،زاغ هاي بي صفت جاي كبوترمي پرند،زنده هاهم آبروي مرده هارامي برند یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 1:46 :: نويسنده : ice_kiss
حالم را پرسیدند...گفتم روبه راهم....اما کسی نفهمید روبه کدام راهم پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 9:57 :: نويسنده : ice_kiss
کابوس میدیدم از خواب پریدم که به اغوش تو پناه ببرم افسوس....یادم رفته بود که از نبودت به خواب پناه بردم یادت گرامی برادرم ساعت 9 تو خیابون من تنها یه عالم فکر نم بارون چندتا رویا آدما تصویر کوتاه تو خیابون یخ زده خاطره ها تو نگاشون تو پیاده رو انگار تورو میبینم چقد شکل توه بذار ببینم رد شدی یا که هنوز همونجا هستی؟؟؟ منو میبینیو باز چشماتو بستی؟؟؟ زیر پامون خش خش برگای زرد مثل دوستیمون هوا خیلی سرد اما چه خوب بود یه کافیشاپ قهوه و تلخی حرفات چشماتو بغض منو سردی دستات اما چه خوب بود اما چه خوب بود... دلم یجوری شد همون نگاه بود خاطرات مادوتا همینجاها بود انگاری چند سال پیش همین روزا بود فکر کنم اون آخرین خاطره ها بود خیلی دیره وقت فکر کردن ندارم نمیدونم چرا باز یادم میارم؟؟؟ دوست دارم فکر نکنم اما نمیشه اون نگات دیگه ازم جدا نمیشه زیر پامون خش خش برگای زرد مثل دوستیمون هوا خیلی سرد اما چه خوب بود یه کافیشاپ قهوه و تلخی حرفات چشماتو بغض منو سردی دستات اما چه خوب بود اما چه خوب بود...اما چه خوب بود . .
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 19:47 :: نويسنده : ice_kiss
دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه من امده آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم
تو روزگار بی کسی یه عمر که دربدرم
حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم
من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن
نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن
منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم
برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : ice_kiss
با تو شعرام همگی رنگ بهاره با تو هیچ چیزی دلم کم نمیاره وقتی نیستی همه چی تیره و تاره کاش ببخشی تو خطا هامو دوباره ای خدای مهربون دلم گرفته از این ابر نیمه جون دلم گرفته از زمین و آسمون دلم گرفته آخه اشکامو ببین دلم گرفته تو خطاهامو نبین دلم گرفته تو ببخش فقط همین دلم گرفته توی لحظه های من شیرین ترینی واسه عشق و عاشقی تو بهترینی کاش همیشه محرم دلم تو باشی تو بزرگی اولین و آخرینــــــــــی... چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : ice_kiss
از بازدید کننده های عزیز متشکرم که به وب من سر زدن...این وبلاگو برای دل خودم نوشتم ...من نه از کسی خواستم نظر بده نه کاری برام بکنه...پس لطفا توهین نکنید...بده یه آدم دلش بگیره و نره دنبال خلاف؟؟؟کار بدی میکنم؟؟؟اینقدر از زمونه دلم پره که دیگه جایی برای جروبحث نیست...پس لطفا نه باعث آزار من بشید نه کس دیگه ای...دوستون دارم چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 19:35 :: نويسنده : ice_kiss
دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون تو زندگیم چقد غمه دلم گرفته از همه ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم امشب از اون شباست که من دوباره دیوونه بشم امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم از این همه در به دری به لب رسیده جون م * به داد من نمی رسه خدای آسمون من* چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 19:32 :: نويسنده : ice_kiss
همچون روز روشن بر من هویداست که در مسیر زندگی ات روانه خواهی شد و شاید هیچگاه من در خاطرت نمانم و من بی شک هر جا باشم نشانی از تو دارم که با تو بودن را برایم زنده می کند تو می روی و من با لبخند بدرقه ات می کنم من می مانم و کوله باری از احساس تنهایی می مانم باز هم مثل همیشه اما می دانم در تنهایی هم با من هستی
آن که می گوید دوستت می دارم خنیاگر غمگینی است که آوازش را ازدست داده است. ای کاش عشق را زبان سخن بود. هزار کاکلی شاددر چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من. ای کاش عشق را زبان سخن بود. آن که می گوید دوستت می دارم دل اندوهگین شبی است که مهتابش را می جوید. ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار آفتاب خندان در خرام توست هزار ستاره ی گریان در تمنای من. عشق را... ای کاش زبان سخن بود. چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 19:22 :: نويسنده : ice_kiss
قدیم به تو که : یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودم است عزیزم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم وبدان که زیباترین لحظه هایم در کنار تو بودن است
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 19:19 :: نويسنده : ice_kiss
من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک دل من گفت: برو چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام حیرت و بغض تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : ice_kiss
اگر از پايان گرفتن غم هايت نا اميد شده اي ، به خاطر بياور زيباترين صبحي كه تا به حال تجربه كرده اي مديون صبرت در برابر سياهترين شبي هستي كه هيچ دليلي براي تمام شدن نمي ديد باز باران بي ترانه***گريه هايم عاشقانه***مي خورد بر سقف قلبم***ياد ايام تو داشتن***مي زند سيلي به صورت***باورت شايد نباشد***مرده است قلبم ز دستت***فكر آنكه با تو بودم***با تو بودم شاد بودم***توي دشت آن نگاهت***گم شدن در خاطراتت دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : ice_kiss
هيچوقت كسي رو كه دوست داري به خاطر غرورت از دست نده هميشه سعي كن غرورت رو به خاطر كسي كه دوست داري از دست بدي دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 15:59 :: نويسنده : ice_kiss
هميشه غمگين ترين و رنجورترين لحظات انسان توسط كسي ساخته مي شود كه شيرين ترين و شاد ترين لحظات را براي او ساخته است آبي تر از آنيم كه بي رنگ بميريم/ از شيشه نبوديم كه با سنگ بميريم/ تقصير كسي نيست كه اين گونه غريبيم/ شايد كه خدا خواست كه دلتنگ بميريم دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : ice_kiss
شب را دوست دارم! چون ديگر رهگذري از كوچه پس كو چه هاي شهرم نمي گذرد تا سر گرداني مرا ببيند . چون انتها را نمي بينم .تا براي رسيدن به آن اشتياقي نداشته باشم شب را دوست دارم چون ديگر هيچ عابري از دور اشك هاي يخ زده ام را در گوشه ي چشمان بي فروغم نمي بيند شب را دوست دارم : چرا كه اولين بار تو را در شب يافتم از شب مي ترسم : تو را در شب از دست دادم. از شب متنفرم ، به اندازه ي تمام عشق هاي دروغين با آفتاب قهرم چرا شبها به ديدارم نمي آيد؟
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|